عماد پورشهریاری | شهرآرانیوز - حکایت مشهوری منسوب به ملانصرالدین وجود دارد که امروز به ضرب المثل تبدیل شده است. داستان از این قرار است که روزی ملا برای نخستین بار دریا را از نزدیک ملاقات میکند و از وسعت آن شگفت زده میشود. این بزرگی و شوری آب دریا ایدهای به او میدهد. سطل ماستی میآورد و در دریا میریزد تا دوغی پایان ناپذیر درست کند. وقتی به او تذکر میدهند که چنین چیزی امکان پذیر نیست، میگوید خودش هم چندان امیدی به شکوفایی ایده اش ندارد، اما «گه بشه چی میشه!». ماجرای انگیزه شروع استارت آپها یا جدی گرفتن بیش از اندازه ایدهها شبیه همین حکایت است، اما آیا به واقع راهی برای موفقیت نیست؟
ایدههای ناب و پیش شکست خورده
همه ما با برخورد با ایدههای «ناب» در کسب وکار خود را تجربه کرده ایم، ایدههایی که یا به ذهن خودمان میرسد یا کسی آنها را مطرح میکند. کم نیستند لحظههایی که ایدهای را چنان دوست داریم که فکر میکنیم خیلی زود به قله رفیع استارت آپهای جهان خواهیم رسید و دیگر کسی توان رقابت با ما را ندارد. اگر این ایده کمتر دیده شده هم باشد، دیگر کمتر کسی میتواند مسیر رشد و پیشرفت ما را سد کند. چنان برج عاجی از این ایده میسازیم که حاضریم همه زندگی و سرمایه خود را برای آن هزینه کنیم. روی زشت ماجرا وقتی نمایان میشود که با صرف این همه پول و زمان، ایده به سرانجام نرسد.
بیشتر استارت آپها به سرانجام نمیرسند
پیش از هر چیزی باید بدانیم که شکست خوردن بخش جدانشدنی ایده هاست. در سال ۲۰۱۹ نرخ شکست استارت آپها (به نقل از وب سایت Investopedia) حدود ۹۰ درصد ارزیابی شده است. از این تعداد ۵/۲۱ درصد در همان سال اول باید بساطشان را جمع کنند. دلایل این شکستها هم متفاوت است، اما مهمترین آنها را شاید بتوان به طور خلاصه این موارد دانست: تمام شدن سرمایه (درآمدزایی نامناسب پروژه)، انتخاب بازار نادرست (برای نمونه، در نظر گرفتن یک محصول یا خدمت برای همه مردم جامعه)، نبود تحقیقات (همان مثال قربان صدقه رفتن دست و پای بلورین ایده خود)، شریک بد، بازاریابی اشتباه و در نهایت نداشتن تخصص کافی.
چطور شکست نخوریم؟
قسمت امیدوارکننده همان درصد اندکی هستند که به موفقیت میرسند و مجریان خود را به ثروت و شهرت میرسانند. این ایدهها از سوی چند عامل خیلی مهم پشتیبانی میشوند. گام نخست هدف گذاری دقیق است. این اهداف هوشمند از پس یک پژوهش یا تحقیقات بازار دقیق تعیین میشوند.
راب فیتز پاتریک نویسنده کتابی است به نام «تست مامان» که در آن توضیح میدهد چطور میتوان از طریق صحبت با مشتریان بالقوه به درستی یک ایده ایمان آورد. نویسنده در این کتاب توضیح میدهد که همه ما عاشق ایده هایمان هستیم، اما برای تأیید آنها ممکن است به سراغ گروههای اشتباه برویم، درست مثل فرزندی که ایدهای را برای مادر خود مطرح میکند و جواب یک «مادر به فرزند» را میشنود، نه آنچه بر اساس واقعیت است. نویسنده پیشنهاد میکند در جست وجوی تأیید یک ایده، با مشتریان واقعی بازار صحبت کنید و از آنها نظرسنجی کنید. سؤالهایی که از آنها میپرسید باید دقیق و حرفهای باشد. این سؤالات باید از ۳ قاعده تبعیت کنند. اول اینکه به هیچ عنوان از ایده خود صحبت نکنید.
برای نمونه، نپرسید چقدر ایده شما را دوست دارند. به جای آن، از تجربیات گذشته حرف بزنید و سعی کنید مواردی را بپرسید که شما را به جواب دلخواهتان برسانند. دوم اینکه درباره زندگی مشتری صحبت کنید و اجازه بدهید تجربیات زیستی او مسیر را به شما نشان دهند. در نهایت، تا جایی که میتوانید اطلاعات کمتری ارائه و دادههای بیشتری دریافت کنید.
فیتز پاتریک توصیههای بسیار مهم دیگری هم در همین کتاب نه چندان قطور خود مطرح میکند که خیلی از آنها در تحقیقات بازار یک ایده، بسیار راهگشا هستند. در واقع، نویسنده تلاش میکند روشهایی را به ما آموزش دهد که حتی بدون اشاره کردن به ایده خود، متوجه شویم خدمات یا محصولات ما تا چه اندازه نیازهای مشتریان احتمالی را برطرف میکند. طرح ریزی یک پرسشنامه مناسب نقطهای بسیار کوچک در کهکشان اجرای یک استارت آپ موفق است، اما پس از انجام آن میتوان با پشتکار و استفاده از نیروی انسانی خلاق و با تجربه، ایدهها را به سرانجام رساند، ایدههایی که اگر از روی اصول نتیجه داده استارت آپها پیش رفته باشند، دریایی از دوغ در اختیار صاحبانشان قرار خواهند داد!